عکاسی یا قدم زدن در لبه های زمان!
۱۴۰۳-۰۷-۲۴EPS03/ باب دوم نماندن
۱۴۰۳-۰۷-۲۴نقش معماری منظر در تبدیل تهدیدهای شهری به فرصتهای نوین اجتماعی
مقدمه:
در طول تاریخ، فضاهای شهری همواره بهعنوان نقاطی برای تعاملات اجتماعی و فرهنگی انسانها شناخته شدهاند. با رشد شهرنشینی و تغییرات سریع اجتماعی-فرهنگی، فضاهایی که افراد بتوانند به دور از فشارهای روزمره زندگی در آنها ارتباط برقرار کنند، اهمیت بیشتری یافته است. لبههای شهری، که معمولاً بهعنوان نقاطی حاشیهای و گاهی تهدیدآمیز در نظر گرفته میشوند، از نظر برنامهریزی شهری کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. این لبهها اغلب با مشکلاتی مانند کمبود زیرساختها، افزایش جرایم و فقدان هویت اجتماعی روبهرو هستند.
با این حال، نظریههای جدید در حوزه معماری منظر و جامعهشناسی شهری، به لبههای شهری بهعنوان فرصتهایی برای توسعه فضاهای اجتماعی-فرهنگی نگاه میکنند. یکی از مفاهیم کلیدی در این زمینه، مفهوم «مکان سوم» است؛ مکانهایی که خارج از خانه و محل کار افراد قرار دارند و بهعنوان محلهایی برای تعاملات غیررسمی شناخته میشوند. این فضاها میتوانند در لبههای شهری ایجاد شوند و نقش مهمی در بهبود کیفیت زندگی و تقویت تعاملات اجتماعی داشته باشند.
هدف بررسی چگونگی تبدیل تهدیدهای موجود در لبههای شهری به فرصتهایی برای خلق مکانهای سوم است. همچنین، پاسخ به این سؤال است که چگونه طراحی معماری منظر میتواند به شکلدهی فضاهای اجتماعی در لبههای شهری کمک کند و ارزیابیهای اجتماعی-فرهنگی چه تأثیراتی میتواند بر این طراحیها داشته باشد!
لبههای شهری و تهدیدها:
لبههای شهری، نقاطی هستند که به دلیل موقعیت جغرافیایی و اجتماعی خود از مرکز شهر فاصله دارند و معمولاً با چالشهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مواجه هستند. جین جیکوبز(۱۹۶۱) در کتاب “مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا” به این نقاط بهعنوان مناطقی با پتانسیل بالای بروز مشکلات اجتماعی اشاره کرده است. این لبهها بهدلیل عدم دسترسی به زیرساختها و خدمات اجتماعی، محلهای بالقوهای برای بروز مشکلاتی نظیر بیکاری، فقر و جرم تلقی میشوند.
با این حال، مطالعاتی نظیر کارهای ریچارد سِنِت(۲۰۱۰) و رابرت پارک(۱۹۲۵) نشان دادهاند که این لبهها میتوانند با استفاده از طراحی و برنامهریزی مناسب به فرصتهایی برای تعاملات اجتماعی و توسعه فرهنگی تبدیل شوند. سِنِت در پژوهش خود به اهمیت فضاهای عمومی و نقش آنها در شکلدهی هویت اجتماعی و فرهنگی جوامع اشاره کرده و لبههای شهری را بهعنوان نقاطی معرفی کرده است که میتوانند بستری برای تحولات اجتماعی باشند.
نظریه “مکان سوم” که توسط ری اولدنبرگ(۱۹۸۹) مطرح شده است، به فضاهایی اطلاق میشود که خارج از خانه(مکان اول) و محل کار(مکان دوم) قرار دارند و به عنوان نقاطی برای تعاملات اجتماعی روزمره عمل میکنند. این فضاها نقشی کلیدی در تقویت روابط اجتماعی و فرهنگی در جوامع مدرن دارند. اولدنبرگ معتقد است که “مکانهای سوم”، بهویژه در مناطق شهری، میتوانند تأثیرات مثبتی بر کیفیت زندگی افراد داشته باشند و به تقویت حس جامعه کمک کنند.
این مفهوم بهویژه در لبههای شهری میتواند مورد توجه قرار گیرد. فضاهایی مانند کافهها، پارکها، کتابخانهها و فضاهای عمومی دیگر، در این مناطق میتوانند به گعدهگاههایی تبدیل شوند که مردم از طریق آنها به تبادل افکار و تعاملات اجتماعی میپردازند. این امر میتواند بهطور مستقیم بر کاهش ناهنجاریهای اجتماعی تأثیر بگذارد.
معماری منظر و فرهنگ اجتماعی:
معماری منظر بهعنوان ابزاری برای شکلدهی به فضاهای عمومی نقش مهمی در تعاملات اجتماعی و فرهنگی دارد. کریستوفر الکساندر(۱۹۷۷) در کتاب «الگوی زبان» به این موضوع اشاره میکند که طراحی فضاها باید بهگونهای باشد که نیازهای اجتماعی و فرهنگی جامعه را تأمین کند. او معتقد است که معماری منظر میتواند به خلق فضاهایی منجر شود که افراد در آن احساس تعلق کنند و به تعاملات اجتماعی بپردازند.
پژوهشهای بیشتر در این زمینه، نظیر کارهای ویلیام وایت(۱۹۸۰) در مورد رفتارهای اجتماعی در فضاهای عمومی، نشان میدهد که طراحی مناسب فضاهای عمومی میتواند بهطور مستقیم بر رفتارها و تعاملات اجتماعی تأثیر بگذارد. فضاهایی که بهدرستی طراحی شدهاند، میتوانند بستر مناسبی برای شکلگیری فرهنگهای محلی و ایجاد هویت اجتماعی باشند.
تهدیدها و فرصتها در لبههای شهری، مطالعات انجامشده در زمینه بازآفرینی لبههای شهری نشان میدهد که با طراحی مناسب، این مناطق میتوانند به فرصتهایی برای توسعه فضاهای اجتماعی و فرهنگی تبدیل شوند. دیویس(۲۰۱۵) در مقاله ی تبدیل تهدیدها به فرصتها: معماری منظر و بازآفرینی فضاهای حاشیهای» به بررسی نمونههای موفق در این زمینه پرداخته است. او نشان میدهد که با بهکارگیری طراحیهای خلاقانه، لبههای شهری میتوانند به فضاهایی تبدیل شوند که به تعاملات اجتماعی و فرهنگی دامن بزنند.
نمونههایی مانند پروژه “هایلاین” در نیویورک، که یک خط آهن قدیمی را به یک پارک عمومی تبدیل کرده است، نشاندهنده قدرت طراحی منظر در تبدیل فضاهای حاشیهای به فضاهای پویای اجتماعی است. این پروژه موفقیتآمیز نشان میدهد که چگونه معماری منظر میتواند به بازسازی مناطق حاشیهای کمک کند و آنها را به مراکز اجتماعی-فرهنگی تبدیل کند.
شکل گیری اتفاق در فضاهای طراحی شده شانس بالایی خواهد داشت و هر چقدر فضاهای طراحی شده ی مکان سوم با دقت و به درستی ارزیابی، طراحی، اجرا و نگهداری شوند می توانند موجب شکل گیری اتفاق های مثبت در جهت توسعه انسانی، اجتماعی و فرهنگی را رقم بزنند.
جمعبندی پیشینه:
مجموعه این پژوهشها نشان میدهند که لبههای شهری، علیرغم چالشهایی که با آنها مواجه هستند، میتوانند به فرصتهایی برای شکلدهی فضاهای اجتماعی و فرهنگی تبدیل شوند. استفاده از معماری منظر، همراه با ارزیابیهای دقیق اجتماعی و فرهنگی، میتواند راهکاری مؤثر برای تبدیل این لبهها به مکانهای سوم و پاتوقهای اجتماعی باشد که در نهایت منجرب به توسعه خواهند شد.